«استخدام کارمندان و کارشناسان مناسب دغدغه همیشگی هر مدیری است…» واقعا؟! شاید استخدام کارمندان گوینده با دستمزد کم و کمترین توقعات قانونی برای برخی از مدیران شرکت در فرآیند استخدام مزیت داشته باشد و شایستگی و تخصص در اولویت بعدی قرار گیرد. می دانیم که حداقل در ایران و برخی کشورهای در حال توسعه، چنین انگیزه هایی رایج است. اگر به آموزه‌ها، مقالات و کتاب‌های نوشته‌شده در مورد موفقیت در کسب‌وکار و رهبری نگاه کنید، این انگیزه‌های خاکستری به ندرت مورد بحث قرار می‌گیرند.

فرض کلی این است که شما مدیر خوبی هستید و آیا ممکن است شایستگی کارمندان مهم ترین دغدغه شما نباشد؟ در اینجا می خواهیم به نکات مهم چالش برانگیز فرآیند استخدام بپردازیم و بپرسیم که چرا واقعیت با نظریه متفاوت است؟ چگونه می توانیم هم واقع بین باشیم و هم از آموزه های پوزیتیویستی موفقیت دور نشویم؟

چرا نیروی کار ارزان؟

در نگاه اول، دلایل برخی مدیران برای استخدام نیروی کار ارزان ساده و شاید بدیهی به نظر می رسد: «هرچه پول کمتری به کارمندانم بدهم، کمتر خرج می کنم و درآمد بیشتری کسب می کنم.» اما همانطور که خواهید دید، دلایل متعدد و قابل توجهی وجود دارد. پشت این نوع تصمیم گیری شاید این دلایل برای این مدیران چندان واضح و برجسته نباشد، اما در پس ذهن آنها هر کدام از این دلایل و گاهی همگی نقش دارند. برخی از این علل مانند هوا نامرئی هستند. آنها اساسی و سرنوشت ساز هستند، اما چون دیده نمی شوند، فکر می کنیم وجود ندارند.

1. تفاوت تجارت و تجارت

بیایید با بدیهیات شروع کنیم. تجارت چیست؟ آیا به محض خرید و فروش تبدیل به رشد کسب و کار من می شویم؟ هیچ خرید و فروش معادل معامله نیست. به عبارت دیگر، ما بدون افزودن ارزش به محصول یا خدمات، خرید و فروش می کنیم. تجارت به معنای افزودن ارزش به یک معامله است.

برای یک رشد کسب و کار موفق قطعا به نیروی کار خوب و مناسب نیاز داریم، اما برای خرید و فروش سودآور این امر ضروری نیست. شما می توانید ملکی را بخرید و بدون اینکه کار خاصی برای آن انجام داده باشید، آن را با قیمتی بالاتر بفروشید. این یک تجارت نیست. برخی مدیران با ذهنیت دلالی وارد عرصه تجارت شده اند. بنابراین، معیارهای تصمیم گیری آنها ارتباط چندانی با مبانی رشد کسب و کار ندارد. وقتی یک فعالیت یک رشد کسب و کار نباشد، البته صلاحیت نیروی انسانی خیلی مهم نیست.

2. بازگشت سرمایه و دیدگاه کوتاه مدت

سرمایه گذاری یکی از ارکان تجارت است. اما مفهوم “بازده سرمایه گذاری” در تجارت با تجارت متفاوت است. در تجارت، شما امیدوارید که ارزش یک کالا به دلایلی افزایش یابد – به عنوان مثال، به دلیل افزایش تقاضا یا تورم. در شرایط تورم به راحتی این اتفاق می افتد و صاحب سرمایه عادت می کند خیلی زود و با حداقل تلاش نتیجه سرمایه گذاری خود را ببیند. چنین دیدگاهی در تجارت اغلب مثمر ثمر نیست. ماه ها تلاش و تلاش – فراتر از تبلیغ یک محصول – برای بازگشت سرمایه در یک رشد کسب و کار نیاز است و این نیاز به نیروی کار متعهد و ماهر دارد. نیروی کار متعهد و شایسته را نمی توان در مدت کوتاهی ایجاد کرد.

3. آیا سرمایه کار است یا خیر؟

شاید نگاه یک مدیر به بازگشت سرمایه در کسب و کارش درست باشد، اما «نیروی انسانی» را سرمایه نمی داند. این یک مشکل رایج در بسیاری از مشاغل است. فقط به اطراف خود نگاه کنید، مدیرانی را می شناسید که حاضرند پول خوبی برای ایجاد یک دفتر کار لوکس در یک منطقه تجاری خرج کنند. قیمت اثاثیه هر چه که به نرخ روز باشد، «چاره ای جز پرداخت ندارم». به گفته آنها این یک نوع سرمایه گذاری است. اما وقتی صحبت از کارمندان می شود، آنها یک هزینه محسوب می شوند. ما می توانیم قدرت خوبی را از طریق بی دقتی از دست بدهیم. اما ما اهمیتی نمی دهیم. چون سرمایه ای نبوده که ضرر آن زیان محسوب می شود.

به عنوان مثال، برخی از شرکت ها بلافاصله پس از فسخ قرارداد با یک مشتری یا تکمیل یک پروژه، به فکر کوچک کردن هستند. آنها نیروی کار را به خانه می فرستند تا فکر کنند هزینه ها کاهش می یابد یا سود افزایش می یابد. برای چنین مدیرانی پذیرش این فرضیه که «کار سرمایه است» آنقدر عجیب و غیرقابل باور است که انگار بخواهند تصور کنند مبلمان اداری یا کامپیوتر روی میزشان دو پایه دارد و هر زمان که بخواهند می توانند شرکت را ترک کنند!

4. برق ارزان نیز چندان «ارزان» نیست.

کارمندی که همکار نیست اشتباهات زیادی مرتکب می شود و نتیجه کارش کیفیت لازم را ندارد. به همین دلیل، نتیجه کار او اغلب باید دوباره توسط شخص دیگری بررسی شود، به این معنی که علاوه بر زمانی که برای یک کار صرف می کند، باید زمان و انرژی اضافی برای اصلاح یا تکمیل کارش توسط دیگران در نظر گرفته شود. ظاهرا حقوقش کم است; اما در واقع او 1.5 یا دو برابر بیشتر از یک کارگر از شرکت انرژی می گیرد و باید منابع بیشتری به او اختصاص داده شود. بنابراین دستمزد پایین به معنای هزینه کمتر برای شرکت نیست.

درک مفهوم پاراگراف بالا نیاز به کمی تخیل و تجسم دارد. شاید باور نکنید، اما این تجسم برای برخی افراد دشوار است. در علم روانشناسی نظریه قدرت شهودی (بصیرت یا بینش) وجود دارد که معتقد است همانطور که قدرت حواس پنج گانه در افراد متفاوت است، قدرت شهودی یا قدرت تجسم آنها نیز یکسان نیست. برخی افراد تا زمانی که چیزی را تجربه نکنند، متوجه وجود یا اهمیت آن نمی شوند. از سوی دیگر، برخی از رازهای موفقیت در زندگی به اصطلاح «برخلاف تصور عمومی» یا «غیر شهودی» است. این بدان معناست که شما باید قدرت تجسم مخالف یک باور را داشته باشید. این واقعیت که نیروی کار ارزان ارزان نیست، یکی از آن پدیده‌های «ضد شهودی» است، و خرد متعارفی را که فراتر از تصور بسیاری از مردم است، به چالش می‌کشد.

5. ما هزینه های تلفات برق را در نظر نمی گیریم

یک ضرب المثل انگلیسی می گوید: «ما آنقدر ثروتمند نیستیم که چیزهای ارزان بخریم». در این ضرب المثل باز هم می توانید ردپای قانون دیگری را ببینید که خلاف باور عمومی است. اجناس ارزان به سرعت فرسوده می شوند و مجبوریم بارها کالاهای جدید بخریم. اما چیزهای خوب برای ماه ها و حتی سال ها کار می کنند. این قیاس به ویژه برای استخدام نیروی کار ارزان صادق است. وسوسه استخدام نیروی ضعیف یا منفعل که هیچ نظری نسبت به خود ندارد و به گفتن «بله آقا» بسنده می کند، معمولاً منجر به حضور افرادی با دانش و تجربه ناکافی در تجارت می شود.

در ابتدا همه چیز خوب به نظر می رسد. استخدام ارزان و بدون دردسر. اما کم کم نتایج نامطلوب آن آشکار می شود. شما سعی می کنید مشکل “فرمان” را حل کنید و پاسخ “بله” را می شنوید. چش قربان اما تفاوت معنی داری در نتایج مشاهده نشد. از آنجایی که اراده کارمند برای اینکه بتواند کارش را به خوبی انجام دهد کافی نیست، باید مهارت، تجربه و قدرت بیشتری در حل مشکلات، شهامت ابتکار عمل و مسئولیت پذیری داشته باشد. دیر یا زود، به دلایلی، یک نیروی کار ارزان، موقعیت و شغل خود را از دست خواهد داد.
در مرحله بعد یک اتفاق جالب می افتد. وسوسه استخدام نیروی کار ارزان یا استراق سمع دیگری هنوز شما را رها نکرده است. بنابراین شما شخص دیگری را استخدام می کنید. چند ماه دیگر با نیروی ارزان بعدی جایگزین خواهد شد و به همین ترتیب بی نهایت. اگر شخصی از بیرون به صحنه ترافیک منابع انسانی شما نگاه کند، به تدریج یک “الگو” را مشاهده خواهد کرد. مردم در شرکت شما «نمی‌مانند». چند صباحی آنجا هستند و بعد به بهانه ای می روند یا اخراج می شوند. توضیح شما چیست؟ گل از زمانه: «روزگار بدی است! قدرت خوب پیدا نمیشه…

این نیروی کار ناپایدار هزینه های زیادی برای رشد کسب و کار شما ایجاد می کند. مهمترین هزینه، هزینه از دست دادن توان است. تمام وقت و انرژی صرف شده برای آموزش کارکنان جدید، انتقال دانش و آشنایی آنها با روش انجام کارها قبل از ظاهر شدن اولین نتایج معنادار هدر خواهد رفت. قدرتی که زود ترک می‌کند مانند سرمایه‌گذاری است که هرگز باز نمی‌گردد یا بازدهی ناچیز دارد.

6. بی ثباتی در اقتصاد و زندگی در بحران

در نهایت باید به عامل بی ثباتی در اقتصاد کلان اشاره کرد. این مشکل در همه کشورهای دنیا وجود دارد. در ایران بیشتر به دلایل مختلف. هنگامی که فراوانی بی ثباتی در اقتصاد افزایش می یابد، تجارت بر روی چنین پلت فرمی. مثل قایقرانی در دریای طوفانی است. شما همیشه منتظر وقوع طوفان بعدی هستید. اگر این فراز و نشیب های اقتصاد برای مدت طولانی ادامه پیدا کند، ذهنیت به تدریج در تفکر و نگرانی شما رخنه می کند: نگاه کوتاه مدت، اضطراب و زندگی در بحران. همیشه باید بخشی از منابع ذهنی، مالی و انسانی شرکت را به مدیریت بحران اختصاص دهید. که به خودی خود گران است.

اما ای کاش مشکل به همین جا ختم می شد. مشکل اصلی در پس ذهن ما اتفاق می افتد، جایی که نگاه ما به همه چیز و همه “موقتی” می شود. ما معتقد نیستیم که چیزی یا کسی دائمی است. بنابراین ما خودمان – به اشتباه – از نوسانات بیشتر استقبال می کنیم. به خودمان می گوییم: “اگر هیچ کس دوام نمی آورد، چرا وقت و انرژی خود را برای جذب کسی که دوام نمی آورد تلف کنم؟” – بعداً کاری انجام می دهم … و در این خط، ناخواسته و عمدی – با هم. !- پای نیروی کار ضعیف و ارزان را برای کسب و کارتان باز می کنید و با همان مشکلات بالا مواجه می شوید در واقع خودتان بی ثباتی بیشتری در کسب و کارتان ایجاد می کنید.

نویسنده: بهروز ناخون پور – تحریریه مدیریسبز