سریال آقای سلفریچ داستانی جالب درباره یک تاجر مهاجر است که حدود صد سال پیش به همراه خانواده اش از آمریکا به لندن آمدند تا اولین فروشگاه بزرگ انگلستان را راه اندازی کنند. او یک کارآفرین جسور و خوش بین است که رویاهای بزرگی دارد. تخصص او صنعت مد و لباس است. برخی از قسمت های سریال، از جمله قسمت اول، درس های جالبی در مورد هنر جذب نیرو و همچنین هنر فروش و بازاریابی دارند. می خواهیم ببینیم آقای سلفریج هنگام استخدام یک فروشنده به چه نکات ظریفی توجه می کند و چه چیزهایی می توانیم از او بیاموزیم. در ضمن برای کسانی که هنوز این سریال را ندیده اند یادآوری می کنم که داستان قسمت اول را در اینجا فاش کردیم. ممکن است بخواهید قبل از خواندن مقاله، فیلم را تماشا کنید.

استخدام کارشناس فروش Selfridge

آقای سلفریج به محض ورود به لندن، از یکی از فروشگاه های معتبر پوشاک دیدن کرد تا وضعیت را از نزدیک بررسی کند. جلوی یکی از دکه ها می ایستد و دستکش های خانم ها را در پنجره بررسی می کند. زن جوان پشت پیشخوان می گوید: این دستکش ها از بهترین مواد ساخته شده اند.

سلفریج مؤدبانه پاسخ می دهد: «مطمئناً همینطور است. “من فقط می خواهم بیشتر از این دستکش ها را ببینم.”

زن می پرسد: «آقا دوست دارید چه مدلی ببینید؟

سلفریج: «خب، شاید تا زمانی که آن را نبینم ندانم چه می‌خواهم. کاش می‌توانستی همه‌شان را روی پیشخوان بگذاری تا ببینم کدام مدل را دوست دارم.”

زن با ادب پاسخ می دهد: «آقا، این رسم اینجا نیست.

سلفریج شیطون است: «یالا! “دستکش ها را روی پیشخوان بگذار تا ببینم چه چیزی داری.”

پاسخ می دهد: «آقا! لطفا. این رفتار شما من را نگران می کند. اما خانم فروشنده در ادامه گفتگو به درخواست مشتری توجه می کند. ادامه این دیالوگ جذاب را در فیلم مشاهده می کنید. اما در نهایت آن زن فروشنده اخراج می شود.

داستان زندگی سلفریچ ادامه دارد و او سرانجام پس از ماه ها تلاش برای اجرای پروژه، ساختمان فروشگاه را باز می کند. پس از گسترش فروشگاه معروف سلفریج در لندن، یک روز عصر زن جوان که اکنون فقیر شده و نظافتچی شده است به خانه سلفریج می رود. او آدرس خود را از کارت ویزیت او که به زن فروشنده داده بود، پیدا می کند. خادم خانه اعیانی سلفریج با اکراه و تنها با تکیه بر اعتبار کارت ویزیت سلفریج به وی اجازه ورود به عمارت را می دهد.

سلفریج وارد سرسرای عمارت می شود. او ابتدا آن زن را نمی شناسد و کمی ترش به نظر می رسد، اما بلافاصله به یاد اولین خرید خود در لندن می افتد و از رفتار خوب خانم فروشنده یاد می کند. زن توضیح می دهد که در همان روز به دلیل انجام درخواست مشتری (سلفریج) اخراج شد و ماه هاست که شغل مناسبی ندارد. از او می خواهد که در مغازه اش به او کاری بدهد. سلفریج از اینکه رفتارش باعث اخراج این زن شده پشیمان است و به او قول می دهد که فرصت جبران را به او بدهد.

فردای آن روز، تعداد زیادی از جویندگان کار جوان و زیبا را می بینیم که در قسمت مدیریت فروشگاه صف می کشند تا نوبت به مصاحبه برسد. مصاحبه کننده که خودش یک زن و مدیر فروشگاه است، می خواهد زن جوان را در همان ابتدا اخراج کند زیرا او «معرفی» نداشته است (می دانیم که او اخراج شده است). اما زن جوان یادآوری می کند که آقای سلفریج شخصاً دستور پذیرش او را داده است. او سرانجام استخدام می شود و به یکی از قهرمانان داستان و یکی از پرفروش ترین های سلفریج تبدیل می شود.

1. خودشناسی و عزت نفس

اولین درسی که از داستان این استخدام و استخدام های بعدی سلفریج می توان گرفت، حس «خودشناسی» و اعتماد به نفسی است که او در این کار دارد. او دقیقا می داند که به دنبال چه نوع فردی است. (برای مطالعه بیشتر در این مورد می توانید مقاله شاید کارمندان عامل مشکلات نباشند!)

2. بینش و اعتماد به دیگران

سلفریچ افراد کلیدی رشد کسب و کار خود را خیلی سریع، اما با دقت و وسواس انتخاب می کند. هوش اجتماعی بالایی دارد و می تواند در عرض چند دقیقه مکالمه (بر اساس نوع تعامل، زبان بدن و جملات رد و بدل شده) به ارزیابی کلی از فرد مورد نظر برسد. به گفته مالکوم گلدول (در کتاب چشمک زدن)، او توانایی قضاوت فوری شخصیت افراد را دارد. او این را از سالها تجربه تجاری آموخته است. از آنجایی که شخصیت افراد برای سلفریج مهم است، در هنگام استخدام افراد به این مهم اهمیت می دهد. او ماه ها پیش در اولین ملاقات به ماهیت خوب این زن پی برده بود.

3. کشف استعدادهای جوان و دادن فرصت به آنها

دوره آزمایشی روشی موثر برای استخدام افراد است. می توان به افراد با استعداد و خوش قیافه فرصت داد تا شایستگی و شایستگی خود را ثابت کنند. این روشی است که Selfridges تقریباً برای تمام استخدام های خود از آن پیروی می کند. نه ما و نه سلفریج نمی دانیم که آیا این فروشنده در آینده شغلی خود به چیزی دست خواهد یافت یا خیر. اما سلفریج به او نشان می‌دهد که می‌تواند تا جایی که لیاقتش را دارد پیشرفت کند و گذر زمان نشان می‌دهد که این زن لیاقتش را دارد، نه تمیز کردن زمین، بلکه یکی از بهترین موقعیت‌های کاری در تجارت بزرگ سلفریج.

4. اهمیت شبکه های انسانی و تعامل چهره به چهره

از آنجایی که برای سلفریج قدردانی از شخصیت و رفتار افراد مهم است، به طور مداوم افراد با استعداد و مفید را به تجارت خود در شبکه انسانی اطراف خود جذب می کند. اگر زن جوان در ابتدای اپیزود با سلفریج روبرو نمی شد و رفتار مهربانانه و محترمانه خود را نشان نمی داد، احتمالاً هیچ شانسی برای استخدام در سلفریج نداشت.

5. فراتر رفتن از رویه های مرسوم استخدام

استخدام بهترین ها لزوماً به معنای توجه به بهترین شرایط نیست. در تاریخچه سلفریج، مهمترین سند برای جویندگان کار توصیه نامه ای است که از کارفرمای قبلی خود دریافت کرده اند. با این حال، در صورت لزوم، سلفریج شایستگی و شایستگی افراد را به طور مستقیم و بدون رسیدگی به مدارک متقاضی (اعم از تحصیلی و کاری) ارزیابی می کند. افراد واجد شرایط را در شرایط کاری عادی ارزیابی می کند و در حالی که انتظار دریافت پیشنهاد کاری از او ندارند، در فرصت مناسب بعدی از آنها دعوت به همکاری می کند.

6. وجدان، دیدگاه انسانی و شرافت کارگری

نیروی انسانی هزینه نیست، سرمایه است. متاسفانه باور برخی از مدیران با این گزاره مغایرت دارد. تصویری که این سریال در اختیار بیننده آقای سلفریج قرار می دهد، مردی است که اگرچه در مسائل مالی بیش از حد ریسک می کند، اما وجدان و دیدگاه انسانی دارد. او در روابط اجتماعی و کاری خود «سرمایه گذاری انسانی» می کند. سلفریج نمی‌توانست فروشنده خوشحال را تحویل بگیرد و درخواست او را رد کند، اگر این کار را می‌کردند، نیروی کار عالی اما ناشناخته‌ای را از دست می‌دادند. نتیجه این رویکرد انسانی، گروه بزرگی از بازاریابان و کارشناسان نخبه است که کار خود را دوست دارند و موفقیت سلفریج را موفقیت خود می دانند.

7. بزرگواری و دوری از تکبر

تواضع و احترام به حیثیت یک زن از طبقه فقیر جامعه احتمالاً آخرین چیزی است که در ذهن مدیر و صاحب یک فروشگاه غول پیکر پوشاک است. اما این سلفریج است که فرآیند مصاحبه شغلی را با ارزیابی شخصیت کارجو آغاز می کند و با نمایش شخصیت و بزرگواری خود به پایان می رسد. عصر همان روز، وقتی از خانم فروشنده به خاطر اخراج شدن در مقابل کارمند ساختمان عذرخواهی می کند تا نشان دهد که یک “مرد خانواده” است و برای حیثیت زیردستانش ارزش قائل است، به کارمند دستور می دهد تا با هزینه سلفریج تاکسی استخدام کند. به کارجوی درب منزلش. چه کسی می داند شاید این زن در آن زمان تصمیم گرفت تمام تلاش خود را برای مشارکت در موفقیت رشد کسب و کار سلفریج انجام دهد.

نویسنده: بهروز ناخون پور – تحریریه مدیریسبز