وقتی به عنوان یک نسل اول آسیایی آمریکایی بزرگ شدم، بین دو فرهنگ زندگی کردم. یکی فرهنگ آسیای شرقی بود که پدر و مادرم از تایوان آوردند، که نیازها و خواسته های خانواده را در اولویت قرار می دهد و بر پیشرفت تحصیلی تاکید می کند. دیگری فرهنگ غربی بود که بیرون از خانه مرا احاطه کرده بود و نیازها و خواسته های فرد را در اولویت قرار می داد و بر فعالیت های فوق برنامه تاکید می کرد.

ناگفته نماند که این دو فرهنگ با هم برخورد کردند و من اوایل دوران کودکی ام را در سردرگمی درباره هویتم گذراندم. والدینم ارزش ها و اصول خاصی را به من آموختند تا مرا در زندگی راهنمایی کنند، درست مانند پدر و مادرشان، اما هر وقت با دوستانم بیرون می رفتم، آنها روش زندگی کاملا متفاوتی را به من نشان می دادند. در پایان، من واقعاً نمی دانستم طرف کدام گروه باشم. اما به محض رسیدن به بلوغ، من کاری را انجام دادم که هر نوجوانی که از هورمون تغذیه میکرد، انجام میداد – علیه والدینم شورش کردم و دوستانم را دنبال کردم.
از ابتدای راهنمایی تا پایان دبیرستان، بیشتر آمریکایی بودن را تشخیص می دادم، نه تنها به این دلیل که اکثر دوستانم آمریکایی بودند، بلکه به این دلیل که متوجه شدم متفاوت هستم. این را هم دوست نداشتم.
من که ناامید از جا افتادن خودم بودم، تمام تلاشم را کردم تا با همسالانم ترکیب شوم. من خودم را در فوتبال و بیسبال غوطه ور کردم و تمام ارزشم را از ورزشکار بودن به دست آوردم – برعکس یک آسیایی آمریکایی معمولی. متأسفانه، من به سایر بچه های آسیایی که مثل من آمریکایی نبودند، تحقیر می کردم، غذاهای چینی می خوردند و دوست نداشتند دوستانشان را به آنجا دعوت کنند، زیرا می ترسیدم فکر کنند خانه من بوی عجیبی می دهد. خلاصه از آسیایی بودنم خجالت می کشیدم.
این ذهنیت به کالج منتقل شد، جایی که من اقتصاد و تجارت خواندم، بیسبال بازی کردم و به یک انجمن برادری پیوستم – همه کارهایی که یک آمریکایی آسیایی معمولی انجام نمیدهد. به عنوان یک ارشد تصمیم گرفتم در اسکاتلند در خارج از کشور تحصیل کنم و هدفم این بود که تا آنجا که ممکن است با پسران و دختران بیشتری از آن سوی برکه دوست شوم. اما در پایان ترم تقریباً هیچ یک از دوستانم اروپایی نبودند. و هیچکدام آمریکایی نبودند. اکثر آنها در واقع آسیایی بودند.
یکی از بزرگترین دلایلی که من عاشق تحصیل در خارج از کشور بودم، علاوه بر سفر به دنیا و هرگز کلاس نرفتم، این بود که با گروهی از آسیاییها دوست شدم که بسیار به قومیت و فرهنگ ما افتخار میکردند. و اهمیت افتخار کردن به هویت خودم را به من آموخت. قبل از اینکه در خارج از کشور درس بخوانم، هرگز یک فرد آسیایی را ندیده بودم که ادعا کند به آنچه که هستند افتخار می کند و من هم به آن افتخار نمی کردم. اما پس از ملاقات با دوستان آسیایی ام در اسکاتلند که از کشورهای آسیایی مانند سنگاپور، مالزی، فیلیپین، بوتان و هند بودند، الهام گرفتم که ذهنیت خود را تغییر دهم.
وقتی از اسکاتلند به خانه برگشتم، والدینم شوکه و هیجان زده بودند که چگونه غذاهای آسیایی به نوع غذای مورد علاقه من تبدیل شده است و چقدر به آسیایی بودنم افتخار می کنم. در چشمان مادر و پدرم شادی را در دل آنها می دیدم. من بالاخره کاری را انجام دادم که آنها همیشه از من می خواستند انجام دهم – به کسی که واقعا هستم افتخار کنم.
اگرچه جهان امروز یک دیگ ذوب است، اما اکثر برندها به گونه ای بازار را به بازار می رسانند که فقط برای اکثریت قومیت یا فرهنگ یک کشور جذاب است. این بدان معناست که تعداد زیادی از افراد وجود دارد که برندها با آنها طنین انداز نمی شوند.
با این حال، ایجاد فروش بیشتر نباید تنها دلیل تبلیغات برای گروه های اقلیت باشد. شناخت قومیت ها و فرهنگ های آنها باید یکی دیگر از عوامل محرک بزرگ باشد.
زیرا در نهایت، اجازه دادن به گروههای اقلیت که نه تنها اشکالی ندارد که متفاوت باشند، بلکه شگفتانگیز است که آنها دیدگاههای متنوعی را به مکانهایی که به آن مهاجرت میکنند ارائه میکنند، جامعه را به جلو میبرد و به کودکان مهاجر کمک میکند تا به آنچه که هستند افتخار کنند. واقعا هستند
چگونه بازاریابی چند فرهنگی را به روش صحیح انجام دهیم
یک تیم بازاریابی چندفرهنگی متنوع استخدام کنید.
اگر برند شما واقعاً میخواهد همدلی را تمرین کند، کارمندان شما باید بدانند که بودن در جایگاه مشتریان شما چگونه است. در غیر این صورت، اگر فردی را در تیم خود ندارید که بتواند کمپین بازاریابی شما را با یک قومیت یا فرهنگ خاص مرتبط کند، محتوای شما ممکن است به نظر برسد که با انگیزه پنهانی ایجاد شده است.
بنابراین هر گروه اقلیت را که در کمپین بازاریابی چندفرهنگی خود هدف قرار می دهید، فقط مطمئن شوید که فردی در تیم شما دانش عملی و تجربه زندگی برای بررسی صحت آن را دارد.
با افراد گروه های اقلیت که در تیم بازاریابی چندفرهنگی شما حضور ندارند، مصاحبه کنید.
اگر نمی توانید فردی را استخدام کنید که بتواند نماینده گروه اقلیتی باشد که کمپین بازاریابی چندفرهنگی شما هدف آن است، بهترین گزینه بعدی شما مصاحبه با افرادی است که می توانند. برای انجام این کار، با افراد در شبکه، حلقه اجتماعی یا خانواده خود تماس بگیرید و از آنها در مورد چالش هایی که به عنوان یک اقلیت با آن روبرو هستند سؤال کنید.
صحت و صحت کمپین بازاریابی چندفرهنگی خود را سه بار بررسی کنید.
هیچ چیز بدتر از یک کمپین بازاریابی خودمختار نیست که به عنوان عدالت اجتماعی ظاهر شود (من به تو نگاه می کنم، کندال جنر). حتی اگر نیت درستی داشته باشید، اجرای ضعیف می تواند کمپین شما را به یک تبلیغ SNL Cheetos تبدیل کند.
بنابراین قبل از اینکه به کمپین بازاریابی چندفرهنگی خود چراغ سبز نشان دهید، استراتژی خلاقانه و توزیع را با تعدادی از همکاران یا دوستانی که نماینده گروه اقلیت مورد نظر کمپین شما هستند اجرا کنید و ببینید که آیا می توانند در آن سوراخ ایجاد کنند یا خیر.
امروزه شناخت تنوع بیش از هر زمان دیگری اهمیت دارد
به عنوان یک آمریکایی آسیایی، مولان، جرمی لین و جان چو قهرمانان من هستند، زیرا با وجود اینکه آسیایی ها در فرهنگ پاپ به شدت کمتر معرفی شده اند و به اشتباه معرفی می شوند، این سه نفر بر آن ناملایمات غلبه کردند و خود را در یک نور مثبت قرار دادند که به نفع جامعه آسیایی بوده است. انجمن.
با در نظر گرفتن این موضوع، اگر کمپین بازاریابی چندفرهنگی شما بتواند چالشهایی را که یک گروه اقلیت با آن مواجه است روشن کند و منافع آنها را برای جامعه برجسته کند، نه تنها وفاداری گروه را به برند خود افزایش میدهید، بلکه باعث میشوید آنها احساس کنند که یک گروه اقلیت دارید. متحد واقعی و همدل
عکس عمر لوپز در Unsplash